Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


˙·٠•●♥حس زیبا ♥●•٠·˙

 در جوانی غصه خوردم هیچ کس یادم نکرد

در قفس ماندم ولی صیاد آزادم نکرد

آتش عشقت چنان از زندگی سیرم بکرد

آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد.



+نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:33توسط وحید SODAGAR | |

  وفاي شمع را نازم كه بعد از سوختن ...

به صد خاكستري در دامن پروانه ميريزد...

نه چون انسان كه بعد از رفتن همدم...

گل عشقش درون دامن بيگانه ميريزد


+نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:28توسط وحید SODAGAR | |

 خالی تر از سکوتم ، از نا سروده سرشار

حالا چه مانده از من ؟... یک مشت شعر بیمار

انبوهی از ترانه ، با یاد صبح روشن

اما... امید باطل... شب دائمی ست انگار

با تار و پود این شب باید غزل ببافم

وقتی که شکل خورشید ، نقشی ست روی دیوار

دیگر مجال گریه از درد عاشقی نیست

بار ترانه ها را از دوش عشق بردار

بوی لجن گرفته انبوه خاطراتم

دیروز: رنگ وحشت ، فردا: دوباره تکرار

وقتی به جرم پرواز باید قفس نشین شد

پرواز را پرنده ! دیگر به ذهن مسپار

شاید از ابتدا هم تقدیر من سفر بود

کوچی بدون مقصد از سرزمین پندار

از پوچ پوچ رویا ، تا پیچ پیچ کابوس

از شوق زنده بودن... تا خنده ای سرِ دار

+نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:8توسط وحید SODAGAR | |

 خیالی نیست اگرمن با خیال تو زنده ام و تو بی خیال من!!
خیالی نیست اگرمن ثانیه به ثانیه از تو می نویسم و تو نمی خوانی!!
خیالی نیست اگرمن با مرور خاطراتت آتش می گیرم!
و بی توجهی توهیزم بر آتشم می ریزد!!
خیالی نیست اگر من بی تو شاعر شده ام و تو تنها بهانه ی شعرهایم!!!
خیالی نیست اگرعین خیالت نیست یادت نیست که نیستم!

+نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت14:12توسط وحید SODAGAR | |

 قلبم امشب
از دردِ غمي
به خودش مي پيچد
من به دنبال کلامي درذهن
که بگويم 
چيست اين غم
و نمي يابم کلامي.......

+نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت14:8توسط وحید SODAGAR | |

♥چقــــــــــــدر غمـــــــــــ انگیـــــــــــــــــــــــــز است...
        ♥هر چه بــــــــــــــا هم تـــــــــــــر ...
                ♥تنهاتــــــــــــــــــــر...
                       ♥بود و نبــــــــــــــــــــــــودی نداشتی و نداریـــــــــــــــــــــ...


+نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت13:40توسط وحید SODAGAR | |

 خورشیدِ پشتِ پنجره‌ی پلک‌های من

من خسته‌ام! طلوع کن امشب برای من

می‌ریزم آن‌چه هست برایم به پای تو

حالا بریز هستی خود را به پای من

وقتی تو دل‌خوشی، همه‌ی شهر دل‌خوشند

خوش باش هم به جای خودت هم به جای من

تو انعکاسِ من شده‌ای... کوه‌ها هنوز

تکرار می‌کنند تو را در صدای من

آهسته‌تر! که عشق تو جُرم است، هیچ‌کس

در شهر نیست باخبر از ماجرای من

شاید که ای غریبه تو همزاد با منی

من... تو... چه‌قدر مثل تو هستم! خدای من!!

+نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت12:36توسط وحید SODAGAR | |

 به یک پلک تو می‌بخشم تمام روز و شب‌ها را

که تسکین می‌دهد چشمت غم جانسوز تب‌ها را

بخوان! با لهجه‌ات حسّی عجیب و مشترک دارم

فضا را یک‌نفس پُر کن به هم نگذار لب‌ها را

به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم!

تو واجب را به جا آور رها کن مستحب‌ها را

دلیلِ دل‌خوشی‌هایم! چه بُغرنج است دنیایم!

چرا باید چنین باشد؟... نمی‌فهمم سبب‌ها را

بیا این‌بار شعرم را به آداب تو می‌گویم

که دارم یاد می‌گیرم زبان با ادب‌ها را

غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر

برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقب‌ها را

+نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت2:9توسط وحید SODAGAR | |

غم که می‌آید در و دیوار، شاعر می‌شود

در تو زندانی‌ترین رفتار شاعر می‌شود

می‌نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی

خط‌کش و نقاله و پرگار، شاعر می‌شود

تا چه حد این حرف‌ها را می‌توانی حس کنی؟

حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می‌شود

تا زمانی با توام انگار شاعر نیستم

از تو تا دورم دلم انگار شاعر می‌شود

باز می‌پرسی: چه‌طور این‌گونه شاعر شد دلت؟

تو دلت را جای من بگذار شاعر می‌شود

گرچه می‌دانم نمی‌دانی چه دارم می‌کشم

از تو می‌گوید دلم هر بار شاعر می‌شود

+نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت2:2توسط وحید SODAGAR | |

  روزی می رسد ...

که دلت برای هیچ کس به اندازه من تنگ نخواهد شد...

برای نگاه کردنم خندیدنم , اذیت کردنم ...

برای تمام لحظاتی که در کنارم داشتی ...

روزی خواهد رسید که در حسرت تکرار دوباره من خواهی بود..

من می دانم روزی که نباشم هیچکس

تکرار من نخواهد شد!


+نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت1:51توسط وحید SODAGAR | |

   ازکودک فال فروشی پرسیدم:

چه میکنی؟

گفت:ازحماقت انسانها تکه نانی در می آورم

اینها از منی که در امروز خودم مانده ام

فردایشان را میخواهند...!!!

+نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت1:39توسط وحید SODAGAR | |

 مترسک را دار زدند 

به جرم دوستی با پرنده ...

که مبادا 

تاراج مزرعه را به بوسه ای فروخته باشد...

راست میگفت :

که اینجا قحطی عاطفه هاست...

+نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت1:34توسط وحید SODAGAR | |

تو ای گل خیال من

امید من....

تو ای نشسته در دلم چو آرزو

برای من بگو بگو قسم بخور

به ماه و مهر به لاله ها به باده ها

به اشکها و آه ها به نغمه ها ترانه ها

به آنکه دوست داریش

بگو بمن که ترک من نمیکنی

بگو که این دل مرا

دل به خون کشیده ی مرا

دل وفا ندیده مرا

اسیر غم نمی کنی

بگو بمن مرا رها نمیکنی

بگو کبوتر دلم

مرا ز جفت خود جدا نمیکنی

ز عشق و دام مهر خود


+نوشته شده در دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,ساعت1:21توسط وحید SODAGAR | |

 


می دانم مدتهاست که ارزان شده ام

 


چانه می زنم تا به مفت نفروشی ام

+نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,ساعت23:40توسط وحید SODAGAR | |

 براي عشق تمنا كن ولي خار نشو.

براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده .

 براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو.

 براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه.

 براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن .

 براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير .

 براي عشق وصال كن ولي فرار نكن .

 براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن .

 براي عشق بمير ولي كسي رو نكش .

  براي عشق خودت باش ولي خوب باش


+نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,ساعت23:27توسط وحید SODAGAR | |

  سهراب : گفتی چشمها را باید شست ! شستم ولی.....

گفتی جور دیگر باید دید! دیدم ولی.....

گفتی زبر باران باید رفت رفتم ولی

او نه چشم های خیس و شسته ام را نه نگاه دیگرم را

 هیچکدام را ندید

فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت : دیوانه باران زده


+نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,ساعت23:22توسط وحید SODAGAR | |

 مي نويسم ..... چون مي دانم هيچ گاه نوشته هايم را نمي خواني

حرف نمي زنم .... چون مي دانم هيچ گاه حرف هايم را نمي فهمي

  نگاهت نمي كنم ...... چون تو اصلاً نگاهم را نمي بيني

 صدايت نمي زنم ..... زيرا اشك هاي من براي تو بي فايده است

 فقط مي خندم ...... چون تو در هر صورت مي گويي من ديوانه ام

+نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,ساعت23:19توسط وحید SODAGAR | |

 نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند

 

مثل آسمانی که امشب می بارد....

و اینک باران

بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند

و چشمانم را نوازش می دهد

+نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,ساعت18:59توسط وحید SODAGAR | |

  میان ابرها سیر می کنم

هر كدام را به شكلی می بینم

كه دوست دارم

 می گردم و دلخواهم را پیدا می كنم

میان آدم ها اما

 كاری از دست من ساخته نیست

 خودشان شكل عوض می كنند

 بـرای اتـفـاق هـایی که نـمی افـتـد ...

بـرای دستـی کـه نـگـرفـتم

 بـرای اشکـی کـه پـاک نـکـردم

بـرای بـوسـه ای کـه نـبــود

 بـرای دوسـتـت دارمـی کـه مـرده بـه دنـیـا آمــد

 بــرای مـن کـه وجـودم نـبـودن اسـت

 مــرا بـبـخـش ...هرگز!!!!!

+نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,ساعت18:48توسط وحید SODAGAR | |

  یادمان باشد حرفی نزنیم که به کسی بر بخورد

 نگاهی نکنیم که دل کسی بلرزد

 خطی ننویسیم که آزار دهد کسی را

 یادمان باشد که روز و روزگار خوش است وتنها دل من دل نیست

******************************************************************

دوستان گرامی از وبلاگ دوم اینجانب نیز بازدید کنید

sodagar.loxblog.com از لطفتون ممنون نظر و امتیاز دهی از یاد نره و منتظر راهنمای شما عزیزان هستم 

==========================================================

توجه

 لطفا اگه خواستین از متن ها یا شعرها در جایی (وبلاگ یا سایتتون) استفاده کنین

حتما منبع به همراه لینک و نام نویسنده رو پایین نوشته ذکر کنین. یعنی به این صورت :

نویسنده : وحید

منبع : سایت˙·٠•●♥حس زیبا ♥●•٠·˙

==========================================================

 

+نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1398برچسب:,ساعت18:42توسط وحید SODAGAR | |

  بجاي دسته گلي که فردا در قبرم نثار مي کني

امروز با شاخه گلي کوچک يادم کن *

  به جاي سيل اشکي که فردا بر مزارم مي ريزي

  امروز با تبسمي شادم کن *

  به جاي اون متن هاي تسليت که فردا برايم مي نويسي

  امروز با يک پيغام کوچک خوشحالم کن *

  من امروز به تو نياز دارم نه فردا

+نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,ساعت18:27توسط وحید SODAGAR | |

 من که به هیچ دردی نمیخورم …

این دردها هستند که

  چپ و راست به من میخورند 

+نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:35توسط وحید SODAGAR | |

 کسی هرگز نمی داند چه سازی می زند دنیا

چه می دانی تو از امروز

چه می دانم من از فردا

همین یک لحظه را دریاب

که فردا می شویم تنها تر از تنها...

+نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:32توسط وحید SODAGAR | |

 شاید آرام تر میشدم

 فقط و فقط ……..

اگر میفهمیدی…..

حرفهایم به همین راحتی که می خوانی

نــــوشته نشده اند

 

+نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:25توسط وحید SODAGAR | |

 گمم نکن ...

در گوشه ای از حافظه ات می نشینم آرام...

فقط بگذار بمانم...

+نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:20توسط وحید SODAGAR | |

 بعضی وقتا هست که دوس داری کنارت باشه…

 محکم بغلت کنه…

 بذاره اشک بریزی راحت شی….

 بعد آروم تو گوشت بگه: ” دیوونه من که باهاتم “

مخصوصا اینطوری ادمو ببرنـــــــــــــ

+نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,ساعت14:50توسط وحید SODAGAR | |

 

زنـدگـ ـے مـ ــنـو بــ ـﮧ ایـ ـن بـ ـآور رسـ ـونـد
ڪـ ـﮧ از دنـیــ ــآ و
 آدمــ ــآش

 

هــیــچـ ـے بــعــ ــیــد نـیـ ــسـت ... !
 
 

 

 

+نوشته شده در شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,ساعت14:46توسط وحید SODAGAR | |

 سر به هوا نیستم
 
                امــــــــــــا
 
          همیشه چشم به آسمان دارم
 
          حال عجیبیــــــــــــــــــــــ ستـــــ
 
               دیدن همانــــــــــــــــــ آسمان که
 
              “شاید “تــــــــــــو
 
              دقایقی پیشــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 
                به آن نگاه کرده ایــــــــــــــــــــ …!!!!

+نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,ساعت14:38توسط وحید SODAGAR | |

  هر روز برایت مینویسم تا بدانی که دوستت دارم

 اما چشمانی نیست که نوشته هایم را ببیند

       چه فایده شاید دیوانه شدم.........

       شاید هم میخوانی و اگر نمیخوانی میدانی

       اگر ندانی چه؟؟؟اگر روزی هم نیاید که بیایی و بخوانی چه؟؟؟

      همه این نوشته ها روی دستانم می ماند اما همواره منتظرت هستم

      حتی اگر تا اخرین برگه ی دفتر عمرم باشد

      تا اخرین لحظه زندگیم...........

      شاید حتی ان زمان هم ندانم کجایی!!!!

        اما به یادت هستمـــــــــ و دوستت دارمــــ


+نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,ساعت14:33توسط وحید SODAGAR | |

  گاهی دوست دارم بدون پک زدن به سیگار

فقط بشینم و نگاه کنم که سیگار چگونه میسوزد ،

شاید آخر فهمیدم چه لذتی میبری از تماشای

سوختن من..!


+نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,ساعت14:23توسط وحید SODAGAR | |

  خداوند پرسید :

 میخوری یا میبری ؟
 
گفتم میخورم ،

اما افسوس........

 که نمیدانستم لذت ها را میبرند و غصه ها را میخورند !!!!!!!!!!!!!!


+نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,ساعت14:19توسط وحید SODAGAR | |

 این چه احســـــــــــــاسیـــــــــه که منــــــــو تو مثل همیمــــــــــــــــ

 

از همه دنیـــــــــــــــــــــــــــا جدا ، نه زیادیمـــــــــــــــــــــ نه کمیمــــــــــــ

دارم حستـــــــــــــــ میکنمـــــــــــــــ  لحظه  لحظه با منیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تو تموم لحظه هامــــــــــــ ، تو هوامـــــــــــــــــــــ پر می زنیـــــــــــــــــ

دارم حستــــــــ میکنمـــــــــــــــ توی بیداری و خوابـــــــــــــــ

دل واسه تو میزنه با یه دنیــــــــــــا تبـــــــــــــــــــــــــــ و تابـــــــــــــــ

+نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,ساعت14:15توسط وحید SODAGAR | |

  خداوندا ...


خدايي كن در حق بنده اي كه روزگاري تو را نديد...

خدايي كن به تقدير من...

خدايي كن براي سوال هاي بي جوابم...

خدايي كن در حق روزهاي باراني ام...

خدايي كن براي اشك هاي بي دليلم...

خدايي كن براي عمر بي پايانم...

خدایی کن برای ظلم هایی که به من شد و ساکت ماندم ...

 خدایی کن برای احساساتی که نادیده گرفته شد و ساکت ماندم ...

 خدایی کن برای حرفهای ناحقی که شنیدم و دم نزدم ... 

خدايي كن...


+نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,ساعت13:29توسط وحید SODAGAR | |

 روزایــــــــــــــــــــ بی تو بودنو از تو دلم خط می زدمــــــــــــ


واسه رسیدن به نگاتـــــــــــــــــ از همه چی دل می کنمـــــــــــــ

حرفای عاشقونمو مرهم قلبت می کنمــــــــــــــــــــــ

یه آسمون حرفــــــــــــ دلو فدای عشقت میکنمــــــــــــــــــ

توی تاریکی ساحل تو شدی فانوس دریـــــــــا

بزار اعتراف کنمــــــــــ که مثه تو نیست توی دنیــــــــــــــا

قول میدم قسم بجونتـــــــــ آخرین خط و نشونه بجون خودت نباشیـــــــــــ

مگه من تو دنیا غیر تو کسی دیگه ای دارمـــــــــ

من فقط می خوام به تو بگمــــــــــ

دوست دارمـــــــــــــــــ

واسه داشتنت رو اسم خیلی ها رو خط کشیدمـــــــــــ

جز تو هیچکسو ندیدمــــــــــــــــــــــ هیچ صدائی نشنیدمـــــــــــــــــ

واسه اینکه با تو باشمـــــــــــــ اونا رو کنار گذاشتمــــــــــــــــ

در ازای با تو بودن از همه اونا گذشتمـــــــــــــــ

+نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,ساعت13:22توسط وحید SODAGAR | |

  دوباره شبــــــــــــــ،


دوباره یاد تو که اینـــــــــــ دل بی قرار را بیدار نگه داشته. ..!

دوباره شبـــــــــــــــ،

دوباره هق هق های بیــــــــــــــــــــــــ صدا

  دوباره تنهاییـــــــــــــــــــــــ،

دوباره سکوتـــــــــــ،

دوباره مهربونیایــــــــــــــــ تو،

 دوباره منــــــــــــــــــــــــــــ

 و یک دنیا خاطـــــــــــره...


+نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,ساعت13:19توسط وحید SODAGAR | |

 بــه هـــرکــس مـــی گـــویـــم

   "تــــــــو"

بـــه خـــودش مــیــگـــیــرد. . .!

 امـــا نـــمـــی دانــــــد کــــــه 

 هــیـــچ کــس بـــرای مـن 

 "تـــــــو" 

 نـــمــی شـــود. . . . !


+نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,ساعت13:17توسط وحید SODAGAR | |

 

کاش میفهمیدی ...

 قهر میکنم تا دستم را محکمتر بگیری !!!

  و بلندتر بگویی بمان.....

 نه اینکه شانه بالا بیاندازی و آرام بگویی هرجور راحتی...


+نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,ساعت13:14توسط وحید SODAGAR | |

 این دلی که شکستی مال من نبود

خیلی وقت پیش تقدیم به تو شد

خوشحالم چون حالا میتونم جای دل سنگ بذارم تو ســ ــینه . . .

+نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,ساعت13:10توسط وحید SODAGAR | |

  دلتنگی چه حس بدی است....

تنهایی چه حس بدی است

 کاش...

پاره ای ابر میشدم

دلم مهربانی می بارید

کاش نگاهم شرار نور میشد

اشتی میدادش

و

که دوست داشتن چه کلام کاملی است

و

من...

چقدر دلم تنگ دوست داشتن است! 

 

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,ساعت12:59توسط وحید SODAGAR | |

  آرزو دارم شبی عاشق شوی

 آرزو دارم بفهمی درد را

 تلخی برخوردهای سرد را

 میرسد روزی که بی من لحظه ها را سرکنی

 میرسد روزی که مرگ عشق را باور کنی

 میرسد روزی که شبها در کنار عکس من

 نامه های کهنه ام را مو به مو ازبر کنی . . .


+نوشته شده در یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:,ساعت12:51توسط وحید SODAGAR | |

صفحه قبل 1 ... 34 35 36 37 38 ... 56 صفحه بعد