سهراب : گفتی چشمها را باید شست ! شستم ولی..... گفتی جور دیگر باید دید! دیدم ولی..... گفتی زبر باران باید رفت رفتم ولی او نه چشم های خیس و شسته ام را نه نگاه دیگرم را هیچکدام را ندید فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت : دیوانه باران زده
مي نويسم ..... چون مي دانم هيچ گاه نوشته هايم را نمي خواني حرف نمي زنم .... چون مي دانم هيچ گاه حرف هايم را نمي فهمي نگاهت نمي كنم ...... چون تو اصلاً نگاهم را نمي بيني صدايت نمي زنم ..... زيرا اشك هاي من براي تو بي فايده است فقط مي خندم ...... چون تو در هر صورت مي گويي من ديوانه ام
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند مثل آسمانی که امشب می بارد.... و اینک باران بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند و چشمانم را نوازش می دهد
میان ابرها سیر می کنم هر كدام را به شكلی می بینم كه دوست دارم می گردم و دلخواهم را پیدا می كنم میان آدم ها اما كاری از دست من ساخته نیست خودشان شكل عوض می كنند بـرای اتـفـاق هـایی که نـمی افـتـد ... بـرای دستـی کـه نـگـرفـتم بـرای اشکـی کـه پـاک نـکـردم بـرای بـوسـه ای کـه نـبــود بـرای دوسـتـت دارمـی کـه مـرده بـه دنـیـا آمــد بــرای مـن کـه وجـودم نـبـودن اسـت مــرا بـبـخـش ...هرگز!!!!!
یادمان باشد حرفی نزنیم که به کسی بر بخورد نگاهی نکنیم که دل کسی بلرزد خطی ننویسیم که آزار دهد کسی را یادمان باشد که روز و روزگار خوش است وتنها دل من دل نیست ****************************************************************** دوستان گرامی از وبلاگ دوم اینجانب نیز بازدید کنید sodagar.loxblog.com از لطفتون ممنون نظر و امتیاز دهی از یاد نره و منتظر راهنمای شما عزیزان هستم ========================================================== توجه لطفا اگه خواستین از متن ها یا شعرها در جایی (وبلاگ یا سایتتون) استفاده کنین حتما منبع به همراه لینک و نام نویسنده رو پایین نوشته ذکر کنین. یعنی به این صورت : نویسنده : وحید منبع : سایت˙·٠•●♥حس زیبا ♥●•٠·˙ ==========================================================
بجاي دسته گلي که فردا در قبرم نثار مي کني امروز با شاخه گلي کوچک يادم کن * به جاي سيل اشکي که فردا بر مزارم مي ريزي امروز با تبسمي شادم کن * به جاي اون متن هاي تسليت که فردا برايم مي نويسي امروز با يک پيغام کوچک خوشحالم کن * من امروز به تو نياز دارم نه فردا
من که به هیچ دردی نمیخورم … این دردها هستند که چپ و راست به من میخورند
کسی هرگز نمی داند چه سازی می زند دنیا چه می دانی تو از امروز چه می دانم من از فردا همین یک لحظه را دریاب که فردا می شویم تنها تر از تنها...
شاید آرام تر میشدم فقط و فقط …….. اگر میفهمیدی….. حرفهایم به همین راحتی که می خوانی نــــوشته نشده اند
گمم نکن ... در گوشه ای از حافظه ات می نشینم آرام... فقط بگذار بمانم...
بعضی وقتا هست که دوس داری کنارت باشه…
سر به هوا نیستم
هر روز برایت مینویسم تا بدانی که دوستت دارم اما چشمانی نیست که نوشته هایم را ببیند
گاهی دوست دارم بدون پک زدن به سیگار فقط بشینم و نگاه کنم که سیگار چگونه میسوزد ، شاید آخر فهمیدم چه لذتی میبری از تماشای سوختن من..!
خداوند پرسید : میخوری یا میبری ؟
این چه احســـــــــــــاسیـــــــــه که منــــــــو تو مثل همیمــــــــــــــــ از همه دنیـــــــــــــــــــــــــــا جدا ، نه زیادیمـــــــــــــــــــــ نه کمیمــــــــــــ تو تموم لحظه هامــــــــــــ ، تو هوامـــــــــــــــــــــ پر می زنیـــــــــــــــــ دارم حستــــــــ میکنمـــــــــــــــ توی بیداری و خوابـــــــــــــــ دل واسه تو میزنه با یه دنیــــــــــــا تبـــــــــــــــــــــــــــ و تابـــــــــــــــ
خداوندا ...
روزایــــــــــــــــــــ بی تو بودنو از تو دلم خط می زدمــــــــــــ توی تاریکی ساحل تو شدی فانوس دریـــــــــا قول میدم قسم بجونتـــــــــ آخرین خط و نشونه بجون خودت نباشیـــــــــــ واسه داشتنت رو اسم خیلی ها رو خط کشیدمـــــــــــ
دوباره شبــــــــــــــ، و یک دنیا خاطـــــــــــره...
بــه هـــرکــس مـــی گـــویـــم "تــــــــو" بـــه خـــودش مــیــگـــیــرد. . .! امـــا نـــمـــی دانــــــد کــــــه هــیـــچ کــس بـــرای مـن "تـــــــو" نـــمــی شـــود. . . . !
کاش میفهمیدی ... قهر میکنم تا دستم را محکمتر بگیری !!! و بلندتر بگویی بمان..... نه اینکه شانه بالا بیاندازی و آرام بگویی هرجور راحتی...
این دلی که شکستی مال من نبود خیلی وقت پیش تقدیم به تو شد خوشحالم چون حالا میتونم جای دل سنگ بذارم تو ســ ــینه . . .
دلتنگی چه حس بدی است.... تنهایی چه حس بدی است کاش... پاره ای ابر میشدم دلم مهربانی می بارید کاش نگاهم شرار نور میشد اشتی میدادش و که دوست داشتن چه کلام کاملی است و من... چقدر دلم تنگ دوست داشتن است!
آرزو دارم شبی عاشق شوی آرزو دارم بفهمی درد را تلخی برخوردهای سرد را میرسد روزی که بی من لحظه ها را سرکنی میرسد روزی که مرگ عشق را باور کنی میرسد روزی که شبها در کنار عکس من نامه های کهنه ام را مو به مو ازبر کنی . . .
به چه میخندی تـــــــــو؟
کاش میشد هیچکس تنها نبود کاش میشد دیدنت رویا نبود گفته بودی باتو میمانم ولی رفتی و گفتی که اینجا جا نبود سالیان سال تنها مانده ام شاید این رفتن سزای من نبود من دعا کردم برای بازگشت دستهای تو ولی بالا نبود باز هم گفتی که فردا میرسی کاش روز دیدنت فردا نبود ...
سالها رفت و هنوز یک نفر نیست بپرسد از من که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟ صبح تا نیمه ی شب منتظری همه جا می نگری گاه با ماه سخن می گویی گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی راستی گمشده ات کیست؟ کجاست؟ صدفی در دریا است؟ نوری از روزنه فرداهاست یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟
تو سکوت می کنیــــــــــــــــــ فریادم را نمی شنویــــــــــــــــــــــــــــــــ یک روز من سکوتــــــــــــــــــــــــــــ خواهم کرد ! تو آنـــــــــــــــــــــــ روز سخته بیخیال این همه خیال بشـــــــــــــــم فقط این ... میتونه حسمو بنویسه!! حرفم نمیاد تا بعد
این روز ها حرفی برای گفتن ندارم امــــــــــــــــــــــــا پذیرفته ام که تنها در قلبمــــــــــــــــــــ
خـــــــــــــــــ ـــــُــ ـــ ـــــــــــــدآ مـ ـے دونَـ ـم دوسـْــتَــم نَدآرے امـ ـ ــــآ
وقـتـے حـس میڪنم ... جایــے در ایــטּ ڪره ے خاڪے . .
تقصير ما نيست كه بر روي حرف هايمان نمي مانيم
او هم آدم است اگـــــــر دوستت دارم هـــایت را نشنیـــــده گرفت غصه نخــــور اگــــر رفت گریـــــــه نکن یک روز چشمــــهآی یکــــ نفر عــــاشقش میکند یک روز معنی کم محلی را می فهمد یک روز شکستـن را درک میکند آن روز می فــــــهمد آه هـایی که کشیدی از تـــــه ِ تـــــهِ قلبت بوده! می فهــــمد شکـــــستـن یک آدم تــــاوان سنگینی دارد...
آدم ها لالت می کنند… بعد هی می پرسند… چرا حرف نمی زنی؟؟! این خنده دارترین نمایشنامه ی دنیاست…
چه دنیای عجیبی است همه میگویند،حرف دلت را بزن اما هر وقت حرف دلم را زدم ، دل همه را زدم !
كاش بارانی ببارد قلبها را تر كند بگذرد از هفت بند ما صدا را تر كند قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها رشته رشته مویرگهای هوا را تر كند بشكند در هم طلسم كهنه ی این باغ را شاخه های خشك بی بار دعا را تر كند مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت سرزمین سینه ها تا نا كجا را تر كند چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها شاید این باران كه می بارد شما را تر كند
دلــم بـاران مـــی خواهد ، بارانـــی آرام امــا طـولانـــی ، تمــام کوچــه بــاغ هـا را بــا پاهایـــی برهنــه قــدم زنــم ،
مي توان در قاب خيس پنجره چك چك آواز باران را شنيد مي توان دلتنگي يك ابر را در بلور قطره ها بر شيشه ديد مي توان لبريز شد از قطره ها مهربان و بي ريا و ساده بود مي توان با واژه هاي تازه تر مثل ابري شعر باران را سرود مي توان در زير باران گام زد لحظه هاي تازه اي آغاز كرد پاك شد در چشمه هاي آسمان زير باران تا خدا پرواز كرد. |
About![]()
به وبلاگ من خوش آمدید کانال ما در تلگرام حتما سر بزنید @Asheganehay1 @Statusfun
فروردين 1394 شهريور 1393 مرداد 1393 فروردين 1393 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 AuthorsLinks
همسایه SpecificLinkDump
شعرهای آذری Categories
تقدیم به عشق ماندگارم |