چشم گذاشتم
شب که مــــی خـــواهَم بخــــوابم..
گم شده ام خودم را گم کرده ام آهای "من " کجایی؟!
گم شده ام خودم را گم کرده ام آهای "من " کجایی؟!
تاریکی این خانه
امشب یهو دلــــــــــــم کودتا کرد... تو رو می خواســـــــــــت.. آروم به دلـــــــــــم گفتم خــــــــــفه شو.... دوره دموکراسی گذشته.... می زنم لهـــــــــت میکنم!!!!!!!!
خاطرات نه سر دارند و نه ته
زنـدگی زیباسـت بــه زیبایی چشمهای پــف کرده از گریــه های شبانــه... بــه زیبایی بغــض نفس گیـر روزانــه.... بــه زیبایی قلب تکه تکه شده از شکستنهای بیشمار.... بــه زیبایی نفسی کــه از تنگی بالا نمیایــد... بــه زیبایی تمام شدن تدریجی من.... آری زنـدگی زیباست.... و زیباتر خواهـد شد.... چـــرا زنـدگی مـن اینقدر زیباسـت؟؟؟؟؟
چقدر سخته کسی معنی نگاه خستت رو نفهمه... چقدر سخته به همه لبخند بزنی و توی دلت یه دنیا غم باشه... چقدر سخته دلت گرفته باشه و یه بغض تو گلوت داشته باشی، اما مجبور باشی بخندی... چقدر سخته دلتنگ باشی، اما مجبور باشی دلتنگیات رو سرکوب کنی واسه وجود نازنینش... چقدر سخته وقتی همه میخندن، ناگهان با یه جمله دلت بگیره و آروم آروم تو دلت اشک بریزی و بشکنی... چقدر سخته دلت هوای تنها نفست رو داشته باشه، اما این موقعیت لعنتی نزاره یه دل سیر درد و دل کنی باهاش... چقدر سخته موضوعی که دلت رو به آتیش میکشه رو بشنوی و مجبور بشی بالاجبار لبخند بزنی و بگی مهم نیست... چقدر سخته از بعضیا ناراحت باشی و دلت رنجیده باشه، ولی هیچی نگی و همه چیز رو بریزی تو خودت... چقدر سخته این همه آدم اطرافت باشن ولی دلت فقط و فقط عشقشو بخواد... چقدر سخته عاشق یکی باشی در حد مرگ، اما مجبور بشی دوریش رو تحمل کنی... چقدر سخته که میبینی بهت لبخند میزنن، اما مطمئنی که از تو بدشون میاد... چقدر سخته هزار تا حرف بشنوی و مجبور باشی نشنیده بگیری... چقدر سخته حرفای اطرافیانت که مثل نیش تو قلبت فرو میکنن بشنوی و دم نزنی... چقدر سخته تو جمع دوست و آشنا مجبوری غریب باشی... چقدر سخته به اندازه بزرگی خود خدا دلت بخواد فریاد بزنی، ولی هیچ جایی نباشه که بشه این کار رو کرد..
من به درک ! خودت خسته نشدی از دیدن تصویر تکراریه درد کشیدن من ؟!
تنهــــایــی یعـــنی:
زنـدگــی انـگــار
ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺯ ﻭ ﺳﺮﻣﺎ ﺩﺳﺘــﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﺩ .
دیدن عکست تمام سهم من است از “تو “ آن را هم جیره بندی کرده ام تا مبادا توقعش زیاد شود!! دل است . . . ممکن است فردا خودت را از من بخواهد!!!
تاریکی اتاقم شکسته می شود با نوری ضعیف …
خداوندا پرسشی دارم... رها کن آسمانــــــها را، بیا اینجا قضاوت کن! ببینم در زمین یک مرد پیدا میکنی یا نه؟ تو هم مثلِ همه امروز و فردا میکنی یا نه؟ بندگانت را ز ننگ آدم بودن و بیهوده فرسودن مبــــــرّا میکنی یا نه؟ برای آخرین پرسش... قیامت را بگو مردانه برپــــــــا میکنی یا نه؟!!!
در فصل دست های تــو می رسـد فصـلی برای تمـــــام رؤیــاها دستــی برای تمـــام فصـــــل ها . . .
در عجــــبم از سیب خوردنمان که از آن فقط "چوبش" باقی می ماند... مگـــــــــر این همه چوب که خوردیم از یک سیــــــــب ... شروع نشد؟!
این روزها، دلم اصرار دارد فریاد بزند اما... من جلوی دهانش را می گیرم، وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد! این روزها من ... خدای سکوت شده ام خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا، خط خطی نشود! سکوتی می کنم به بلندی فریاد ... فریادی که فقط و فقط خدا آگاه باشد از راز دلم از این روزهای تنهایی و دوری و ...! حسرت ، که در این هجــــــــــوم تاریکی صدای دل هم به جایی نمی رسد!
به خود احترام می گذارم... یک چای داغ می ریزم، داخل زیباترین بشقاب خانه یک دانه شیرینی می گذارم، همراه یک آهنگ دلنشین به خود می گویم: " بفـــــــــرمایید! چایتان سرد نشود! " و از تمـــــــــــــــام تنهــــــــاییم لذت می برم!
"فقط برو..."
من دیـــوانه ی آن لـــحظه ای هستــم که تو دلتنگم شوی...
بوسه با لـــجبازی، بیشتر می چسبـــد!!!
یادت باشد؛ دلت که شکست، سرت را بالا بگیری؛ تلافی نکن، فریاد نزن، شرمگین نباش؛ حواست باشد؛ دلِ شکسته، گوشههایش تیز است؛ صبور باش و ساکت؛ بغضت را پنهان کن، رنجت را پنهان تر؛ گاهی بازی زندگی اینگونه است؛ بازنده فقط کسی است که بازی نکند….
یک غنچه بدون شاخه خواهد پژمرد یک شاخه بدون غنچه هم خواهد مُرد سوگند به عشق ، باغبان برگردان بی غنچه دلم تاب نخواهد آورد
باید دستها را زیر چانه گذاشت به وسعت قرنها به حقیقت این واژه فکر کرد بعد از “انسانیت” یک کامای بزرگ بگذار شاید به کما رفته باشیم !
دل نزد تو است اگر چه دوری ز برم جویای توام اگر نپرسی خبرم خالی نشود خیالت از چشم ترم در قلب منی اگر چه جای دگرم
صدایم کن، بیا تا دوباره ما شویم، مرحمی بر سوز دلم باش، نگاه کن، پاییز به من می خندد، بیا داغ جداییمان را به دلش بگذاریم. بیا کلاغ ها را پر دهیم تا خبر وصلمان را به پرستوها مژده دهند. دوباره صدایم کن…
ممنون که حواست هست ممنون که دوستم داری ممنون که به رویم نیاوردی…. ممنون که لبخند می زنی ممنون که به موقع می آیی ممنون که خدای منی!
حق دارند این چشم ها اگر هنوز هم خیره می شوند به دوردست ها این چشمها پشت سر مسافرشان آب ریخته اند.
حق دارند این چشم ها اگر هنوز هم خیره می شوند به دوردست ها این چشمها پشت سر مسافرشان آب ریخته اند.
با غصه نشو همدم سنت شکن خود باش آزادترین فردی ، وقتی که نگی ای کـــــــــــــــــــاش….
برای عشق گریه کن اما کسی را به خاطر عشق به گریه نینداز با عشق بازی کن اما هرگز کسی را با عشق بازی نده . . .
هنوز گاهی شیطنت ِ چشمهایت روی صورتم راه می رود؛ لبهایم ناخودآگاه باز می شود به لبخند، و گونه هایم ، گُر میگیرند. صورتم را عقب میکشم مبادا فریبم دهی و باز… هنوز گاهی شیطنت ِ دستهایت گَل میکند میان دستهایم؛ انگشتهایم از خوشی تیر می کشند… هنوز گاهی من هستم و تو ؛ میان همین خاطرات ِ محدود و صدایت که جایی میان نَفَسهایم جا مانده است…
عاشق که می شوی همه چیز بی علت می شود ! و تمام دنیا علت می شود ، تا عشق را از تو بگیرد !!!
ایـــن روزهــا هــوا خیلـی غبــار آلــود اســت ! گـــرگ را از سـگ نمــی تــوان تشخیـص داد ، هنگــامــی گــرگ را می شنــاسیـم : کـــه دریـده شـده ایــم !!!
من دلم می خواهد ساعتی غرق درونم باشم!! عاری از عاطفه ها تهی از موج و سراب دورتر از رفقا… خالی از هر چه فراق!! من نه عاشق هستم ؛ و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من من دلم تنگ خودم گشته و بس…!
چیزی خوشحالم نمی کنه دیگه هیچی نمی دونم چند وقته از ته دل نخندیدم نمی دونم ، نبودت حس میشه تو تک تک لحظه هام تنها چیزی که تو زندگی خوشحالم می کنه اومدن اینجا پیشِ دوستامه که خیلی دوسشون دارم دلم تنگه واست خیلی ، دوست دارم زیاد یه پنجره با یه قفس ، یه حنجره با یه نفس سهم من از بودنِ تو ، یه خاطرس همین و بس |
About![]()
به وبلاگ من خوش آمدید کانال ما در تلگرام حتما سر بزنید @Asheganehay1 @Statusfun
فروردين 1394 شهريور 1393 مرداد 1393 فروردين 1393 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 AuthorsLinks
همسایه SpecificLinkDump
شعرهای آذری Categories
تقدیم به عشق ماندگارم |