˙·٠•●♥حس زیبا ♥●•٠·˙

˙·٠•●♥حس زیبا ♥●•٠·˙

بی تو ای عشق در این آتش هجران چه کنم؟
شب هجران تو را چاره و درمان چه کنم؟
شمع گشتم که بسوزم به سحر در دل شب
چون سحر باز نیایی من بی جان چه کنم ؟
دل من زنده به دیدار تو مانده ست هنوز
در وصالت نشوم واله وحیران چه کنم؟

+نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,

ساعت21:28توسط وحید SODAGAR | |

هر چه میخواهی بکن با این دل دیوانه ام

هر چه میخواهی بکن با این دل دیوانه ام
دست تو افتاده فعلا اختیار خانه ام
باورت کردم ولی آتش نشاندی بر دلم
زخم کاری می زنی انگار من بیگانه ام!
بشکن و آتش بزن اما بمان ای مهربان!
هر چه میخواهد بیاید بر سر کاشانه ام

+نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,

ساعت21:19توسط وحید SODAGAR | |

نه حرفی دارم رو لبام نه شعری تو دفترم

نه حرفی دارم رو لبام نه شعری تو دفترم
پرکشیدن از دل من تک به تک خاطره هام
از یاد من رفته چشات حتی طنین خنده هات
برو برو اونجایی که برات می میرن عاشقات
ولی بدون ترانه ها حتی تو اوج غصه ها
می تونن عاشقونه شن مثل غزل تو قصه ها

+نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,

ساعت21:12توسط وحید SODAGAR | |

کوچه در کوچه غروب است بیا برگردیم

کوچه در کوچه غروب است بیا برگردیم
سهم من آتش و چوب است بیا بر گردیم
گر چه چشمان تو ابری و کمی بارانیست
پلک باران زده خوب است بیا برگردیم

+نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,

ساعت20:41توسط وحید SODAGAR | |

چیزی نمانده است پشیمان کنی مرا

چیزی نمانده است پشیمان کنی مرا
با دستهای عاطفه حیران کنی مرا
اینگونه که قرار نبود آشنای خوب!
روزی فدای دغدغه ی نان کنی مرا
آخر چگونه از دلت آمد بهار من!
تسلیم دستهای زمستان کنی مرا
من شکوه ای نمی کنم اما چه عیبی داشت
یک شب به باغ خاطره مهمان کنی مرا

+نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,

ساعت20:35توسط وحید SODAGAR | |

تقدیم به عشق خیالیم( جا مانده در هوای شعرم صدای تو )

جا مانده در هوای شعرم صدای تو
چیزی نمانده است بگویم برای تو
پایان دفتر غزلم مرگ شعر نیست
سرشارم از حقیقت بی انتهای تو
تقدیمتان تمامی این شعرهای سبز
شاعر شدم که واژه بریزم به پای تو
روح همیشه بسته ی من را ورق بزن
شاید دوباره گل کند از دست های تو

+نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,

ساعت20:24توسط وحید SODAGAR | |

روی خوش به پنجره باران نشان نداد

روی خوش به پنجره باران نشان نداد
حتی برای خاطره دستی تکان نداد
سرشار از پرنده و گل بود باغمان
آفت رسید و فرصت سبزی به آن نداد
وقتی پرندگان همه رفتند هیچ کس
با یک نگاه ساده تسلایمان نداد
گفتی شکسته حرمت گل در هجوم باد
بی خودی نبود گریه به چشمم امان نداد

+نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,

ساعت20:16توسط وحید SODAGAR | |

قصد ماندن داشتم دیگر مرا جایی نبود

قصد ماندن داشتم دیگر مرا جایی نبود
آسمان مثل همیشه صاف و دریایی نبود
بودنت را در خیالم نقش می کردم ولی
عاقبت جز سایه های سرد تنهایی نبود

+نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,

ساعت20:12توسط وحید SODAGAR | |

آنکس که چنین چشم صمیمی به تو داد

آنکس که چنین چشم صمیمی به تو داد
یک سینه ز اندوه قدیمی به تو داد
وقتی که خدا خاک غزل را برداشت
نیمی به دلم سپرد و نیمی به تو داد

+نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,

ساعت19:57توسط وحید SODAGAR | |

تا نرگس مست ناز دارد

تا نرگس مست ناز دارد
دل با تو سر نیاز دارد
کوته نکنم حدیث زلفت
کاین رشته سری دراز دارد

+نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,

ساعت19:54توسط وحید SODAGAR | |

عاشقی درد است و درمان نیز هم

عاشقی درد است و درمان نیز هم
مشکل است این عشق و اسان نیز هم
جان فدا باید به این دلدادگی
دل که دادی میرود جان نیز هم

+نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,

ساعت19:51توسط وحید SODAGAR | |

عجب پائی گریزان دارد این عمر

عجب پائی گریزان دارد این عمر
تو گو باران ریزان دارد این عمر
مگر از دنگ ساعتهای خود کوک
که دمهائی گریزان دارد این عمر

+نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,

ساعت19:49توسط وحید SODAGAR | |

با من بیکس تنها شده یارا تو بمان

با من بیکس تنها شده یارا تو بمان
همه رفتند از این خانه خدا را تو بمان
من بی برگ خزان دیده دگر رفتنی ام
تو همه باروبری تازه بهارا تو بمان
داغ و درد است همه نقش و نگار دل من
بنگر این نقش بخون شسته نگارا تو بمان

+نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,

ساعت19:47توسط وحید SODAGAR | |

دلم جز مهر مهرویان طریقی بر نمیگیرد

دلم جز مهر مهرویان طریقی بر نمیگیرد زهر در میدهم پندش ولیکن در نمیگیرد
خدا را ای نصیحت گو حدیث ساغر و می گو که نقشی در خیال ما از این خوشتر نمیگیرد

+نوشته شده در چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,

ساعت19:43توسط وحید SODAGAR | |

باز ای باران ببار

باز ای باران ببار
بر تمام لحظه های بی بهار
بر تمام لحظه های خشک خشک
بر تمام لحظه های بی قرار

باز ای باران ببار
بر تمام پیکرم موی سرم
بر تمام شعر های دفترم
بر تمام واژه های انتظار

باز ای باران ببار
بر تمام صفحه های زندگیم
بر طلوع اولین دلدادگیم
بر تمام خاطرات تلخ و تار

باز ای باران ببار
غصه های صبح فردا را بشوی
تشنگی ها خستگی ها را بشوی
باز ای باران ببار