Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


˙·٠•●♥حس زیبا ♥●•٠·˙

نه دل در دست محبوبی گرفتار

نه سر در کوچه باغی بر سر دار

از این بیهوده گردیدن چه حاصل؟

پیاده میشوم ، دنیا! ، نگهدار . . .

پرنده ای که بال و پرش ریخته باشد!

       مظلومیت خاصی دارد!

 باز گذاشتن در قفسش توهینی است به او!

           در قفس را ببند تا زندان دلیل زمینگیر شدنش باشد!

     نه پر و بال ریخته اش…

فقط جمعه نیست که دلگیر است ،

کافیست دلت گیر باشد….

 

دیگر نخواهم گفت :

آدم ها یا به عشقشان می رسند یا نمی رسند

می دانی چه می گویم ؟

خواهم گفت : آدم ها به لیاقتشان می رسند و این برای تو بهتر است

چون به لیاقتت رسیدی!

من نیز به لیاقتم خواهم رسید.

مرا اینگونه باور کن

کمی تنها ٬ کمی خسته

کمی از یاد ها رفته

خدا هم ترک ما کرده

خدا دیگر کجا رفته ؟

من آن شمعم که با سوز دل خویش

   فروزان میکنم ویرانه ای را

       اگر خواهم که خاموشی گزینم

           پریشان می کنم کاشانه ای را

من به آمار زمین مشکوکم تو چطور؟

اگر این سطح پر از آدمهاست

پس چرا این همه دلها تنهاست؟بیخودی می گویند هیچ کس تنها نیست

چه کسی تنها نیست؟ همه از هم دورند

همه در جمع ولی تنهاینــد

من که در تردیدم تو چطور؟

نکند هیچکسی اینجا نیست……

برای خواندن تمامی شعر عاشقانه من به آمار زمین مشکوکم روی ادامه مطلب کلیک کنید.

 


ادامه مطلب...

 حرف های زیادی بلد نیستم

من تنها چشمان تو را دیدم

و گوشه ای از لبخندت که حرف هایم را دزدید

از عشق چیزی نمیدانم اما....

دوستت دارم....

کودکانه تر از آنچه فکر کنی!

+نوشته شده در جمعه 18 اسفند 1391برچسب:زیاد,کودک,کودکانه,چشم,چشمان,عاشقانه,اموزندهوعکس ,عکس عاشقانه,عشق,دوست داشتن,ساعت9:14توسط وحید SODAGAR | |

 گاهی شاید لازم باشد از یاد ببریم،

                       یاد همه ی آنهایی را که با نبودنشان بودنمان را به بازی گرفتند.

دل که رنجید از کسی ، خرسند کردن مشکل است ،

شیشه بشکسته را پیوند کردن مشکل است ،

کوه را با آن بزرگی می توان هموار کرد ،

حرف ناهموار را هموار کردن مشکل است.

دیروز ، همین حوالی

زلـزله ای آمــد….

حـالا همـه حـالـم را می پـرسند !!!

بـی خـبـر از اینکـه “مــن”

بـه ایـن لـرزیـدنـهـا

سالهـاسـت کـه عـادت کـرده ام

بـه لـرزش های شـدید شـانه هایـم

و تـَرَک های عمــیــق قــلــبـم

امــا هنـوز “خـــوبــم” !!!

میدونی چی بیشتر از همه آدمو داغون می کنه :

این که هر کاری در توانت هست براش انجام بدی ،

آخـرش بـرگرده بگه :

مگه من ازت خواستم.

عمیق ترین درد زندگی ؛

دل بستن به کسی است که

بدانی به تو تعلق ندارد !!!

+نوشته شده در سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:درد,دل,دل بستن,تعلق,زندگی ,عکس ,عکس عاشقانه,عکس جدایی,کارتپستال,ساعت1:36توسط وحید SODAGAR | |

خداوندا ! اگر در کار تو چون و چرا کردم خطا کردم.

    و گر در نا امیدی ، تکیه جز بر کبریا کردم ، خطا کردم.

      اگر جز بر تو ، دل بستم به لذت های این دنیای فانی حلالم کن.

        و گر دل را به عشق نازنینان مبتلا کردم ، خطا کردم.

          اگر اسمی به جز اسم تو آمد بر زبانم ، من پشیمانم.

          و گر در نیک روزی ، غفلت از شکر و دعا کردم ، خطا کردم.

        اگر لغزیده گاهی ذره ای پایم ، ببخشایم .

      و گر از فرش زیرم اندکی پا را فرا کردم ، خطا کردم.

   من آن روزی که گفتم عشق را دیدم ، نفهمیدم

که عشق اول و آخر تویی عشق آفرینا، من خطا کردم.

هرگز از درهای بسته نترس

     هر چند قفل های بزرگ بر آن باشد

          نا امید نشو

                چون اگر قرار بود باز نشود به جایش دیوار می ساختند.

ترجیح می دهم حقیقتی مرا آزار دهد ،

تا اینکه دروغی آرامم کند !!!

هر که با احساس باشد عاقبت خواهد شکست !!!

این جواب سادگیست …

ﺧـــــــﺪﺍﯾﺎ !

  ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ !

    ﺣﺮﻓﻬﺎﯾــﻢ !

       ﺑﻮﯼ ﻧﺎﺷﮑﺮﯼ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ !

         اما تو به حساب درد و دل بگذار

             و نگذار این رشته پاره شود ….

ترک کردن آدمها هم آدابی دارد

    اگر آداب ماندن نمی دانید

       لااقل

     درست ترکشان کنید

تا تَرَک برندارند……!

 

 بیا باهــــــم قــدم بزنیمـــ من در خیــــــال تو، تو بیــــ.. ـــخیــــال مـــن!
 

 

 

+نوشته شده در 13 اسفند 1391برچسب:عکس عاشقانه,من,خیال,ویولون,باهم,قدم,دختر,پسر,شاعرانه,شعر ,اموزنده,ساعت1:9توسط وحید SODAGAR | |

این روزها اگر عاشق شدی

قصه ات را برای کسی بازگو نکن!

این روزها چشم حسودان به دود اسپند عادت کرده...!

جواب یه حرفایی ، یه نفس عمیقه.

    بذار تو دلت بمونه

         این جوری قشنگ تره !

خداوندا

تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم.

مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را ، مبادا گم کنم اهداف زیبا را ،

دلم بین امید و نا امیدی می زند پرسه ، می کند فریاد می شود خسته….

مرا تنها تو نگذاری….

تنهایی قشـــنگترین حس دنیاست ،

چون برای داشتنش نیاز به هیچ کس نداری.

شده ام سنگ صبور روزگار….

دارد تمام غم های دیرینه اش را یک جا به خوردم میدهد.

وقتی صدای باران را می شنوم،

پنجره را باز می کنم،

قلبم را در دستم می گیرم

و از پنجره بیرون می برم

به خدا می گویم: خدا جونم

خوب با رحمتت بشور این قلب را

دیگر نمی خواهم هیچ لکه ای از گذشته روی آن بماند…!!!!

 

سخت است هنگام وداع

آنگاه که در می یابی

چشمانی که در حال عبور است

پاره ای از وجود تو را

نیز با خود خواهد برد.

 دل که تنگ باشد دیگر مرد و زن ندارد !

اشک می دود تا گوشه چشمانت

و سُر می خورد روی گونه ها ...

.
.
.

دل که تنگ باشد

تنهایی اتاقت را با خدا هم تقسیم نمی کنی ...

+نوشته شده در جمعه 11 اسفند 1391برچسب:دلتنگ,عاشقانه,عکس,عکس عاشقانه, اموزنده,شاعرانه,مرد و زن,گوشه,چشم,تنهایی,خدا ,اتاقت,ساعت20:30توسط وحید SODAGAR | |

آب نریختـــــم که برگردی!

آب ریختـــــم تـــا پاک شود

هر چه رد پای توست….

از زنـــدگی ام!

هر انسانی جائز الخطاست

ولی

هر خطایی جائز العفو نیست . . .

می دانی …

پزشکان که هیچ،

حتی مأموران “بازیافت ” هم

از این قـــلب شـــکسته، قـطع امید کرده اند!!!

گاهی بی بهانه دلم برایت می گیرد.

نمی دانم دلها بهانه گیرند.

یا بهانه ها دلگیر…. !؟

پلکهای مرطوب مرا باور کن ،

این باران نیست که می بارد ،

صدای خسته ی من است

که از چشمانم بیرون می ریزند.

گاهی که دلتنگ می شدم

  می گفتی: دلتنگی هایت را بنویس !

     چندی ست اینجا می نویسم و دلشادم !

       از اینکه احساس می کنم ” شــــاعــــــر” شده ام !

       امشب که دلم شعر نمی خواهد چه کنم ؟

     از دلتنگی ات “دیـــــــوانــــه” شده ام !!

پیشنهاد بهتری داری ؟!؟!

ناکرده گنه در این جهان کیست؟ بگو

وآنکس که گنه نکرد, چون زیست ؟ بگو

من بد کنم و تو بد مکافات دهی

پس فرق میان من و تو چیست ؟ بگو

” خیام “

ای خدا تو می دونی رسوا شدم

    حالا که رسوا شدم پیدا شدم

       فکر اینم که خدایا چی بگم

      غیر تو راز دلم با کی بگم؟

می بینی تو قامت کمونی ام

   می بینی رفته ز کف جوونی ام

      می بینی خالق من خسته شدم

        به در خونه ی تو بسته شدم

         می بینی اشک من و آه دلم

          می دونی از عمل خود خجلم

          چه خوبه جواب آهم بدهی

             بگشایی در و راهم بدهی

                   شاعر: احمد آرونی

لعنت به زندگی

که با زنجیر احساسم

مرا از درخت سکوت حلق آویز کرد!

تفنگ های پر برای شلیک به مغز های پر ساخته شده اند

و مغز های خالی برای پر کردن این تفنگ ها.

((ناپلئون بناپارت))

نمی دانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند ،

می گویند حساسیت فصلی است ،

آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم.