Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


˙·٠•●♥حس زیبا ♥●•٠·˙

http://www.shiaupload.ir/images/07492833965893833129.gif

زِنـבگـــے בر حــــال بارگـــیرے استــــ،

لطفاً صـَــــبر ڪُــنیـב..اینجـا سُــرعتــــ خوشــــبختے

بسیار ڪـــمــ اَستـــ!!تـــا زِندگـــے اتـــ لُـوב شـــوב

عُمـــــرتـــ تمـامـــ شــבه

 

http://www.shiaupload.ir/images/07492833965893833129.gif

 

+نوشته شده در یک شنبه 12 مرداد 1393برچسب:زندگی,حس زیبا,درد دل,تنهایی,شعر تنهایی,حس تنها,شعر,بارگیری,لود,عمر,تمام,گاهی,عکس تنها,عکس,عکس زیبا,دلنوشته,درست,دوست,ساعت11:43توسط وحید SODAGAR | |

بد باختن یعنی!

ی عمر تلاش کنی شاه بشی

امابعد بفهمی بی بی دلت عاشق سربازه......


 تا آخر عمرت هم اگه تنها موندی

مهم نیست

فقط نذار به جایی برسه

که

تو آغوش کسی به یاد کسه دیگه باشی

+نوشته شده در شنبه 10 فروردين 1392برچسب:اخر,عمر,تنهایی,درد دل, دلنوشته,فقط,به جایی,اغوش,یاد,دیگه,متن تنهایی,متن زیبا,عکس اغوش,عکس,ساعت22:10توسط وحید SODAGAR | |

به یار بی وفا عمری وفا کردم ندانستم

به امید وفا عمری فنا کردم ندانستم


ندانستم که دارد سنگ در سینه به جای دل

به جان خویشتن دائم جفا کردم ندانستم

+نوشته شده در دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:یار,بی وفا,عمر,امید,فنا,سنگ,جای دل,جان,کارتپستال,متن جدایی,متن زیبا,قلب صبور,تسلیت,ساعت17:59توسط وحید SODAGAR | |

ما که رفتیـــم ولی یادت باشه دیوونه بودیــــــــم

   واسه تـــــو یه عمر اسیر تو کنج این خونه بودیم

       ما که رفتیم تو بمون با هرکی که دوستش داری

            با اونی که پنهونی سر روی شونـــــــش میزاری

+نوشته شده در دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:ما که رفتیم,یادت,جدایی,خیانت,پنهونی,عمر,اسیر,شونه,کنج,خونه,متن جدایی,متن زیبا ,عکس,عکس دختر,عکس تنهایی,ساعت17:47توسط وحید SODAGAR | |

 اي فراق تو همه بي سر و ساماني من 

كه فناي توشد اين زندگي فاني من

سر زلف تو كه بر شانه من ريخت

چو بيد پريشان شد از اين پريشاني من

انقدر گريه پنهان به شبستان كردم 

كه عيان شد به همه، گريه پنهاني من

زورق زندگيم پر شده از بار گنه

 گو خدا را مددي، مرغ سليماني من

عقل مي خواست اتش بزند بستر احساسم را

غافل از درك منو خواب زمستاني من

اين همه سيل خزان كز نگهت ميريزد

ترسم اخر بشود باعث ويراني من

با چشم تو كه آغاز نمودم سفر عمر

چون چشم سياهت شده پايان من از اشك

من از اين راه به آفاق توان رفت 

اين است نصيب منو پيمان من از اشك

یا رب به در تو روســیاه آمده ام
بر درگه تو به اشک و آه آمده ام

اذنم بده راهم بده ای خـالق من
افکنده سر و غرق گناه آمده ام

عمرم به گناه ومعصیت شد سپری 
با بار گنه حضور شاه آمده ام

گم کرده ره و منزل پرخوف وخطر 
طی کرده بسوی شاهراه آمده ام

یارب تو کریمی و رحیمی و عطوف
بــا عــذر و اشــتـبـاه آمــده ام

غــفــار توئی صــمـد توئی بـنـده منم
محتاجم و با حال تباه آمــده ام

با بـیـم و امـیـد و حـالـت اســتــغــفـار
با چشم تر و نامه سیاه آمده ام

یـا رب تــو بــده بـــرات آزادی مـن
درمـانده مـنم بهر پـنـاه آمـــده ام

من معترفم به جرم و عصیان و گـناه
در بـارگـهت چو پرِّ کاه آمده ام

دریای کــرم توئی و مـن ذره خــاک
با لطف تواینگونه به راه آمده ام

دسـت مـن افـتـاده نـالان تـو بـگـیـر
چون یوسفم و ز قعر چاه آمده ام

یا رب به مـحـمـد و عـلـی و زهـرا 
پهـلوی شکـسته را گواه آمـده ام

حقّ حـسـن و حسـیـن و اولاد حسین 
نـومـید مکن که روسیاه آمده ام

بـر نــامــه اعـمـال مـحـبـت نـظـری
بر عمر گذشته عذرخواه آمده ام

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 68 صفحه بعد