Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


˙·٠•●♥حس زیبا ♥●•٠·˙

 

جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن 

www.roozgozar.com-964.gifتنهایی آدمها به عمق یه دریاست

ولی برای پر کردنش

یه لیوان محبت کافیه.....www.roozgozar.com-964.gif

 

جدا کننده متن, جدا کننده متن جدید, جدا کننده متن زیبا, انواع جدا کننده متن, عکس جدا کننده متن

 

+نوشته شده در دو شنبه 18 شهريور 1392برچسب:تنهایی,حس زیبا,درد دل,دلنوشته,ادمها,عمیق,دریا,پر,لیوان,عکس تنهایی,عکس,ساعت15:34توسط وحید SODAGAR | |

 میان دریای مهرت غرق شده ام

و در نوازش نسیم عاطفه ات

با تار نازک گیسوانم آهنگ وفا را می نوازم

در رفت و آمد لحظه های تلخ و شیرین زمان

تنها یک لحظه را تقدیمت خواهم کرد

آن لحظه که جز تو و پروردگار خوبم

کسی در قلب و روح من راه نخواهد برد.


حکـــــــــــــــــــــایت من…

حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایقـــــــــــــــــــــی نداشت…

دلباخته سفر بود اما همسفـــــــــــــــــــــر نداشت…

حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجـــــــــــــــــــــه نزد…

زخم داشت اما ننالیـــــــــــــــــــــد…

گریه کرد اما اشک نریخـــــــــــــــــت…

حکایت من حکایت کسی بود کـــــــــــــــــــــه…

پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه ی صداها را بشنـــــــــــــــــــــود…

 آخـرین تـه سـیـگـــــــــــارهـایـم را
در شـیـشـه ای خـواهـم ریـخـت و

بـه دریــــــــا خـواهـم انـداخـت
شـایـد در سـاحـلـی دور

خــــــــــاکـسـتـر لـحـظـه هـایـم
الـهـام بـخـش شـعـر دخـتـری شـونـد

کـه سـالـهـاسـت
واژه هـایـش در گـلـو گـیـر کـرده انـد..

 آخـرین تـه سـیـگـــــــــــارهـایـم را
     در شـیـشـه ای خـواهـم ریـخـت و
   
    بـه دریــــــــا خـواهـم انـداخـت
           شـایـد در سـاحـلـی دور

             خــــــــــاکـسـتـر لـحـظـه هـایـم
              الـهـام بـخـش شـعـر دخـتـری شـونـد

              کـه سـالـهـاسـت
              واژه هـایـش در گـلـو گـیـر کـرده انـد..

صد بار به سنگ كينه بستند مرا

از خويش، غريبانه گسستند مرا

گفتند هميشه بي ريا بايد زيست

آيينه شدم، باز شكستند مرا

در عشق، اگر عذابِ دنيا بكشي

با اشك، به ديده طرح دريا بكشي

تا خلوتِ من هزار غربت باقي است

تنها نَشدي كَه دردِ تنها بكشي

تا عشق تو داغ بر جبين ميريزد

چشمم همه اشك آتشين ميريزد

هجران تو را اگر شبي آه كشم

خاكستر ماه بر زمين ميريزد

 

چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها

چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد

و او هنوز شکوفاست بین آدمها


کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند

غروب زمزمه پیداست بین آدمها


چه می شود همه از جنس آسمان باشیم

طلوع عشق چه زیباست بین آدمها


تمام پنجره ها بی قرار بارانند

چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها

به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو

دلت به وسعت دریاست بین آدمها

+نوشته شده در چهار شنبه 30 اسفند 1391برچسب:جنس,اسمان,دریا,دعا,شکوفاست,تنهایی,ادمها,عاطفه شعر تنهایی,شعر جدایی,نیت,زمزمه,طلوع,عشق,پنجره,دلت,وسعت,عکس,عکس تنهای,ساعت23:42توسط وحید SODAGAR | |

 

از زشت رویی پرسیدند:

آن روز که جمال پخش می کردند، کجا بودی؟ گفت: در صف کمال...

* سعی نکن در زندگی بهترین قطار را سوار شوی،

سعی کن بهترین ایستگاه پیاده شوی.

مهم نیست که وسیله تو برای رسیدن به محبوب چیست؟

مهم این است که تو به بهترین محبوب بیندیشی. 

در دنیا زشت ترین و تلخ ترین چیزها می تواند،

وسیله رسیدن تو به قشنگ ترین و شیرین ترین محبوب دنیا باشد.

* کافی است تو مروارید باشی. خود خدا این گونه نقاشی اش را ترسیم کرده

 که بر سر صیاد می کوبد و او را تا حد مرگ می رساند

که برای یافتن تو به عمق دریاها بیاید.

فراموش نکن؛ تو فقط باید مرواید باشی. همین.

 

همچـو نِـي مي نالـم از سوداي دل

آتـشـي در سـيـنه دارم جـاي دل

مـن که با هر داغ پيـدا سـاخـته ام

ســوخـتـم از داغ نــا پـيـداي دل

همچو موجم يک نفس آرام نيست

بس که طوفان زا بود درياي دل

دل اگـر از مـن گـريـزد واي مــن

غـم اگـر از دل گــريـزد واي دل

مــا ز رســوايـي بـلـنـد آوازه ايــم

نامور شد هر که شد رسواي دل

در ميان اشک نوميدي رهـيـسـت

خـنـدم از امـيــدواري هـــاي دل

 

یا رب به در تو روســیاه آمده ام
بر درگه تو به اشک و آه آمده ام

اذنم بده راهم بده ای خـالق من
افکنده سر و غرق گناه آمده ام

عمرم به گناه ومعصیت شد سپری 
با بار گنه حضور شاه آمده ام

گم کرده ره و منزل پرخوف وخطر 
طی کرده بسوی شاهراه آمده ام

یارب تو کریمی و رحیمی و عطوف
بــا عــذر و اشــتـبـاه آمــده ام

غــفــار توئی صــمـد توئی بـنـده منم
محتاجم و با حال تباه آمــده ام

با بـیـم و امـیـد و حـالـت اســتــغــفـار
با چشم تر و نامه سیاه آمده ام

یـا رب تــو بــده بـــرات آزادی مـن
درمـانده مـنم بهر پـنـاه آمـــده ام

من معترفم به جرم و عصیان و گـناه
در بـارگـهت چو پرِّ کاه آمده ام

دریای کــرم توئی و مـن ذره خــاک
با لطف تواینگونه به راه آمده ام

دسـت مـن افـتـاده نـالان تـو بـگـیـر
چون یوسفم و ز قعر چاه آمده ام

یا رب به مـحـمـد و عـلـی و زهـرا 
پهـلوی شکـسته را گواه آمـده ام

حقّ حـسـن و حسـیـن و اولاد حسین 
نـومـید مکن که روسیاه آمده ام

بـر نــامــه اعـمـال مـحـبـت نـظـری
بر عمر گذشته عذرخواه آمده ام

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 68 صفحه بعد