Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


˙·٠•●♥حس زیبا ♥●•٠·˙

اگر با کسی نیستم خوشحال نباش

وقتی تنها مانده ام

یعنی هنوز نتوانسته ام تو را ببخشم و بروم.

ای خدا تو می دونی رسوا شدم

    حالا که رسوا شدم پیدا شدم

       فکر اینم که خدایا چی بگم

      غیر تو راز دلم با کی بگم؟

می بینی تو قامت کمونی ام

   می بینی رفته ز کف جوونی ام

      می بینی خالق من خسته شدم

        به در خونه ی تو بسته شدم

         می بینی اشک من و آه دلم

          می دونی از عمل خود خجلم

          چه خوبه جواب آهم بدهی

             بگشایی در و راهم بدهی

                   شاعر: احمد آرونی

لعنت به زندگی

که با زنجیر احساسم

مرا از درخت سکوت حلق آویز کرد!

ایمان بی عشق،

اسارت در دیگران است و عشق بی ایمان،

اسارت در خود !

“دکتر علی شریعتی”

تفنگ های پر برای شلیک به مغز های پر ساخته شده اند

و مغز های خالی برای پر کردن این تفنگ ها.

((ناپلئون بناپارت))

نمی دانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند ،

می گویند حساسیت فصلی است ،

آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم.

درد داره

  این که یکی میشه همه ی زندگیت

       ولی هیچ جای زندگیت حضور نداره…..!

کاش همیشه در کودکی می ماندیم

تا به جای دل هایمان

سر زانوهایمان

زخمی می شد.

دلم نگرفته از اینکه رفته ای

دلگیرم از

همه دوست داشتنهایی

که گفتی ولی نداشتی.

صبر کن سهراب!

گفته بودی قایقی خواهم ساخت!

قایقت جا دارد؟

من هم از همهمه اهل زمین دلگیرم.

آری از پشت کوه آمده ام…

چه می دانستم این ور کوه باید برای ثروت، حرام خورد؟!

برای عشق خیانت کرد

برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد

برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند

وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم

می گویند: از پشت کوه آمده!

ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگ ها باشد، تا اینکه این ور کوه باشم و گرگ! 

+نوشته شده در چهار شنبه 9 اسفند 1391برچسب:عشق,علاقه,محبت,هستی,عکس,جدایی,نفرت,زیبا,شعر ,گل, جدایی, افسوس ,شادی,احساس,بغض,گریه ,عکس عاشقانه,چشم ,قلب,تنها,دلخور ,عکس جدایی,ساعت12:54توسط وحید SODAGAR | |

 

در این خانه ی  متروکه ی ویران را کسی دیگر نمی کوبد

کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم

و من چون شمع می سوزم

و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند

و من گریان و نالانم

و من تنهای تنهایم

درون کلبه ی خاموش خویش اما

کسی حال من غمگین نمی پرسد

و من دریای پر اشکم که طوفانی به دل دارم

درون سینه پر جوش خویش ، اما

کسی حال من تنها نمی پرسد

و من چون تک درخت زرد پاییزم

که هر دم با نسیمی می شود برگی جدا از او

و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند.

نگاهم می کنی اما به سردی

نه تنها من تو هم دنیای دردی

مخواه از من گناهت را ببخشم

تو می دانی که با این دل چه کردی

وقتی تنهایی بدون خدا همه رو بیرون کرده تا

خودت باشی و خودش!

همه شب چشم شدم اشک شدم

    ریزش یک کوه شدم ،ناله ی جانسوز شدم

     در طلب عشق تو بیمار شدم

  خاک نشین رخ زیبای تو دلدار شدم

    به گدایی به در خانه ی تو بیدل و تبدار شدم

        دربدر کوچه و بازار شدم

          تاک شدم برسر هر دار شدم

       در هوس روی تو بد نام شدم

   صحبت هر برزن و هر بام شدم

 جغد شبانگاه شدم

    ذرّه شدم ،آب شدم ،خاک شدم

        شُهره ی آفاق شدم

             امید بر باد شـدم

                   وای که من ………خاک شـــــــدم!!