Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


˙·٠•●♥حس زیبا ♥●•٠·˙

دیدن عکست تمام سهم من است 

از “تو “ 

آن را هم جیره بندی کرده ام 

تا مبادا 

توقعش زیاد شود!! 

دل است . . . 

ممکن است فردا خودت را از من بخواهد!!! 

 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,ساعت1:8توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

تاریکی اتاقم شکسته می شود با نوری ضعیف …
لرزشی روی میز کنار تختم میفتد …
از این صدا متنفر بودم اما …
چشم هایم را میمالم …
new message …
تا لود شود آرزو می کنم … کاش تو باشی …
سکوت می کنم ، آرزوی بی جایی بود !!!

+نوشته شده در سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:,ساعت23:29توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

 خداوندا پرسشی دارم...

رها کن آسمانــــــها را،

بیا اینجا قضاوت کن!

ببینم در زمین یک مرد پیدا میکنی یا نه؟

تو هم مثلِ همه امروز و فردا میکنی یا نه؟

بندگانت را ز ننگ آدم بودن و بیهوده فرسودن مبــــــرّا میکنی یا نه؟

برای آخرین پرسش...

قیامت را بگو مردانه برپــــــــا میکنی یا نه؟!!!

+نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,ساعت23:14توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید


قلب کال مـن

 

در فصل دست های تــو می رسـد

 

فصـلی برای تمـــــام رؤیــاها

 

دستــی برای تمـــام فصـــــل ها . . .

+نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:59توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

 در عجــــبم

 

از سیب خوردنمان

که

از آن فقط "چوبش" باقی می ماند...

مگـــــــــر این همه چوب که خوردیم

از یک سیــــــــب ... شروع نشد؟!


+نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:20توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

این روزها،

 

دلم اصرار دارد

فریاد بزند

اما...

من جلوی دهانش را می گیرم،

وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد!

این روزها من ...

خدای سکوت شده ام

خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا،

خط خطی نشود!

سکوتی می کنم به بلندی فریاد ...

فریادی که فقط و فقط خدا آگاه باشد

از راز دلم

از این روزهای تنهایی و دوری و ...!

حسرت ، که در این هجــــــــــوم تاریکی

صدای دل هم به جایی نمی رسد!

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:7توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

به خود احترام می گذارم...

 

یک چای داغ می ریزم،

داخل زیباترین بشقاب خانه یک دانه شیرینی می گذارم،

همراه یک آهنگ دلنشین به خود می گویم:

" بفـــــــــرمایید! چایتان سرد نشود! "

و از تمـــــــــــــــام تنهــــــــاییم لذت می برم!

+نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:4توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

 
 
 
 
♦ ♥ ♣ ♠
بار آخر من ورق را با دلم بــُر می زنم!
بار دیگر حکم کن، اما نه بی دل!
با دلت، دل حکم کن!
"حکم دل"
هر که حکم دارد بیندازد وسط
تا دلهایمان را رو کنیم...
دل روی دل بیفتد، عشق حاکم می شود...
پس به حکم عشق بازی می کنیم،
این دل من...
رو کن حالا دلت را...!
دل نداری؟
بـُــر بزن اندیشه ات را...
"حکم لازم"
دل سپردن،
دل گرفتن،
هر دو "لازم"...
♦ ♥ ♣ ♠
 

+نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,ساعت20:49توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

"فقط برو..."
ماندن همیشه خوب نیست؛رفتن هم همیشه بد نیست!
گاهی رفتن بهتر است،
گاهی باید رفت،
اگر نروی هر آنچه ماندنیست خواهد رفت.
اگر بروی،شاید با دل پر بروی و اگر بمانی،با دست خالی خواهی ماند.
گاهی باید رفت و بعضی چیزها را که بردنی نیست،با خود برد،
مثل یاد،مثل خاطره،مثل غرور
وآنچه ماندنی ست را جا گذاشت،
مثل یاد،مثل خاطره،مثل لبخند
رفتنت ماندنی می شود،وقتی که باید بروی،بروی!
وماندنت رفتنی می شود وقتی که نباید بمانی،بمانی!
برو و بگذار چیزی از تو بماند که نبودنت را گرانبها کند.
برو و نگذار ماندنت باری بشود بر دوشِ دل کسی که شکستن غرورت برایش از شکستن سکوت آسانتر باشد!
عشقت را بردار و برو،
خوب برو،
زیبا برو،
شاد برو،
شاد از این باش که اگر ترا او نشناخت،عشق شناخت!!!
برو،فقط برو....!!!

+نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,ساعت20:37توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

 

من دیـــوانه ی آن لـــحظه ای هستــم که تو دلتنگم شوی... 
و محکم در آغوشم بگیــری ... 
و شیطنت وار ببوسیم ... 
و من نگذارم... 

عشق من ... 

 

بوسه با لـــجبازی، بیشتر می چسبـــد!!!

+نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,ساعت20:31توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

یادت باشد؛

دلت که شکست، سرت را بالا بگیری؛

تلافی نکن، فریاد نزن، شرمگین نباش؛

حواست باشد؛

دلِ شکسته، گوشه‌هایش تیز است؛

صبور باش و ساکت؛

بغضت را پنهان کن، رنجت را پنهان‌ تر؛

گاهی بازی زندگی اینگونه است؛

بازنده فقط کسی است که بازی نکند….

+نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:,ساعت1:6توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

یک غنچه بدون شاخه خواهد پژمرد

یک شاخه بدون غنچه هم خواهد مُرد

سوگند به عشق ، باغبان برگردان

بی غنچه دلم تاب نخواهد آورد

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت23:49توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

باید دستها را زیر چانه گذاشت

به وسعت قرنها

به حقیقت این واژه فکر کرد

بعد از “انسانیت” یک کامای بزرگ بگذار

شاید به کما رفته باشیم !

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت23:42توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

دل نزد تو است اگر چه دوری ز برم

جویای توام اگر نپرسی خبرم

خالی نشود خیالت از چشم ترم

در قلب منی اگر چه جای دگرم


+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت23:33توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

صدایم کن، بیا تا دوباره ما شویم،

مرحمی بر سوز دلم باش،

نگاه کن، پاییز به من می خندد،

بیا داغ جداییمان را به دلش بگذاریم.

بیا کلاغ ها را پر دهیم

تا خبر وصلمان را به پرستوها مژده دهند.

دوباره صدایم کن…

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت23:26توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

ممنون که حواست هست

ممنون که دوستم داری

ممنون که به رویم نیاوردی….

ممنون که لبخند می زنی

ممنون که به موقع می آیی

ممنون که خدای منی!

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت23:2توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

حق دارند این چشم ها

اگر هنوز هم

خیره می شوند به دوردست ها

این چشمها پشت سر مسافرشان آب ریخته اند.

 

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:55توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

حق دارند این چشم ها

اگر هنوز هم

خیره می شوند به دوردست ها

این چشمها پشت سر مسافرشان آب ریخته اند.

 

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:55توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

با غصه نشو همدم

سنت شکن خود باش

آزادترین فردی ،

وقتی که نگی ای کـــــــــــــــــــاش….

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:52توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

 

برای عشق گریه کن اما کسی را به خاطر عشق به گریه نینداز

 

با عشق بازی کن اما هرگز کسی را با عشق بازی نده . . .


+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:45توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

هنوز گاهی شیطنت ِ چشمهایت

روی صورتم راه می رود؛

لبهایم ناخودآگاه باز می شود به لبخند،

و گونه هایم ، گُر میگیرند.

صورتم را عقب میکشم

مبادا فریبم دهی و باز…

هنوز گاهی شیطنت ِ دستهایت

گَل میکند میان دستهایم؛

انگشتهایم از خوشی تیر می کشند…

هنوز گاهی

من هستم و تو ؛

میان همین خاطرات ِ محدود

و صدایت

که جایی میان نَفَسهایم جا مانده است…

 

 

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:35توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

عاشق که می شوی

همه چیز بی علت می شود !

و تمام دنیا علت می شود ،

تا عشق را از تو بگیرد !!!


+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:31توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

ایـــن روزهــا

هــوا خیلـی غبــار آلــود اســت !

گـــرگ را از سـگ نمــی تــوان تشخیـص داد ،

هنگــامــی گــرگ را می شنــاسیـم :

کـــه دریـده شـده ایــم !!!


+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:27توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

من دلم می خواهد

ساعتی غرق درونم باشم!!

عاری از عاطفه ها

تهی از موج و سراب

دورتر از رفقا…

خالی از هر چه فراق!!

من نه عاشق هستم ؛

و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من

من دلم تنگ خودم گشته و بس…!

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت19:57توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

چیزی خوشحالم نمی کنه دیگه هیچی

نمی دونم چند وقته از ته دل نخندیدم نمی دونم ، نبودت حس میشه تو تک تک لحظه هام

تنها چیزی که تو زندگی خوشحالم می کنه اومدن اینجا پیشِ دوستامه

که خیلی دوسشون دارم

دلم تنگه واست خیلی ، دوست دارم زیاد

یه پنجره با یه قفس ، یه حنجره با یه نفس

سهم من از بودنِ تو ، یه خاطرس همین و بس

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت19:52توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

هرجــا که می بینم نوشته است :

“خواستن توانستن است”

آتش می گیرم…. !

یعنی او نخواست که نشد ؟؟؟!!!

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت19:48توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

عشق اون نیست که در اوج رابطه

پاک بمونی.

عشق اونه که در اوج اختلاف

خیانت نکنی.

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت19:44توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

دیگر به دنبالِ همراهِ “اوّل” نیستم !

این روزها اولِ راه ، همه همراهند ،

باید به دنبالِ همراهِ “آخر” گشت.

همراهی تا آخرین قدمها…..

+نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت19:37توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

بـدشـانـسـی ایـن نـیـسـت ؛

کـه جـفـت ۶ نـیـاری ،

بـدشـانـسـی ایـنـه کـه :

زمـانـی جـفـت ۶ بـیـاری کـه نـمی تـونـی بـاهـاش بـازی کـنـی !!

+نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:22توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

کـاش دفتـر خاطراتــم

چراغ جادو بود

تا هر وقت از سـرِ دلتنگــی

به رویش دست می کشیدم

تــو از درونش

با آرزوی من بیرون می آمدی!

+نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:19توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید


پشت هر کوه بلند،

سبزه زاری است پر از یاد خدا

و در آن باغ کسی می خواند

که خدا هست ، دگر غصه چرا ؟!

 

+نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:14توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

عقل همیشه عشق را به کوری و دیوانگی محکوم ساخته

و به آن نسبت های ناروایی داده،

به این دلیل ساده که

از درک آن عاجز بوده است.

+نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت22:12توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

خاطرات را باید سطل سطل از زندگی بیرون کشید…

خاطرات نه سر دارند ، نه ته !!!

بی هوا می آیند تا خفه ات کنند…

می رسند گاهی وسط یک فکر ، گاهی وسط یک خیابان….

و گاهی حتی وسط یک صحبت سردت می کنند ؛ رگ خوابت را بلدند !

زمینت می زنند…

خاطرات تمام نمی شوند ، تمامت می کنند…!!

+نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت21:47توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

دستم را کم بگیر

اما

مرا دست کم نگیر…!

گفتم در جریان باشی….!

+نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت21:45توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید


آری ؛ من می ترسم!

می ترسم از عاشق شدن،

می ترسم از سردرگمی

از جدایی ، از نبودنت

از خداحافظی.

از اشک حلقه زده تو چشام

از پوزخند رو لبات

از نگاه سرد تو

از شکسته شدن دلم

آری من می ترسم….

 

+نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت21:42توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

لیاقت می خواهد واژه “ما” شدن

لیاقت می خواهد “شریک” شدن

تو خوش باش به همین “با هم” بودن های امروزت

من خوشم به خلوت تنهایی ام

تو بخند به امروز

من می خندم به فرداهایت…

+نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت21:35توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

مرگ انســـان زمـانیســت که

نـــه شـــب بهانــه ای بـرای خـــوابـیـدن دارد

و نـــه صـــبح دلیلی بـرای بیــــدار شــــدن…..!

+نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت21:30توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

گاهی حس می کنی غمگین ترین آدم دنیایی،

اما یک تغییر کوچیک،

یا یک اتفاق کوچولو

جوری حالت رو عوض می کنه که همه چیز رو فراموش می کنی.

به امیدِ یک تغییر، یا اتفاقِ خوب و کوچولو، برای همه شما.

+نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت21:28توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

زبان هیچ استخوانی ندارد

ولی

آنقدر قوی هست که بتواند قلبی را بشکند.

پس

مراقب حرف هایمان باشیم.

+نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت21:26توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

کاش وجودم بخشیدنی بود و به تو می بخشیدم.

هیچ چیز نمی خواهم.

هیچ چیز.

تنها آرامشت را.

تنها لبخندت را می خواهم

+نوشته شده در جمعه 13 بهمن 1391برچسب:,ساعت21:22توسط وحید SODAGAR | | نظر دهید

صفحه قبل 1 ... 42 43 44 45 46 ... 56 صفحه بعد